کد مطلب:315541 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

خبر دردناک شهادت عبدالله
كاروان امام بدون درنگ همچنان پیش می رفت، تا آنكه به «زباله» [1] رسید. در آن جا خبر جانگداز شهادت قهرمان بزرگ «عبدالله بن یقطر» را به حضرت دادند. امام عبدالله را برای ملاقات با مسلم بن عقیل فرستاده بود، اما مأموران ابن زیاد او را دستگیر كردند و تحت الحفظ نزد پسر مرجانه فرستادند. همینكه او را پیش آن پلید پست آوردند، بر او بانگ زد:

«بر بالای منبر شو و كذاب - مقصودش امام حسین بود - پسر كذاب را لعن كن، تا آن گاه رأی خود را در باب تو صادر كنم...».

پسر مرجانه او را مثل مأموران خود و از سنخ جلادانش می پنداشت كه ضمیرشان را به او فروخته بودند، غافل از آن كه عبدالله از آزادگان بی مانندی



[ صفحه 159]



است كه در مكتب اهل بیت (علیهم السلام) پرورده شده اند و برای این امت، شرف و افتخار به یادگار گذاشته اند.

قهرمان بزرگ بر منبر رفت، صدایش را كه صدایی كوبنده و حق خواه بود بلند كرد و گفت:

«ای مردم! من فرستاده ی حسین پسر فاطمه، به سوی شما هستم تا او را یاری كنید و علیه این زنازاده، پسر زنازاده، پشتیبان حضرت باشید...».

عبدالله سخنان انقلابی خود را پی گرفت و كوفیان را به یاری ریحانه ی رسول خدا و دفاع از او و ستیز با حكومت اموی كه مسلمانان را خوار كرده و آزادیها و اراده شان را سلب نموده بود، دعوت كرد. پسر مرجانه از خشم، سیاه شد و بر خود پیچید، پس دستور داد این بزرگ مرد را از بام قصر به زیر اندازند. مأموران او را بر بالای قصر بردند و از آنجا به پایین انداختند كه بر اثر آن، استخوانهای عبدالله خرد شد و هنوز جان در بدن داشت كه مزدور پلید «عبدالملك لخمی» برای تقرب به پسر مرجانه، سر عبدالله را از تن جدا كرد.

خبر شهادت عبدالله بر امام سنگین بود و ایشان را از زندگی نومید كرد و دانست كه به سوی مرگ پیش می رود، لذا دستور داد اصحاب و همراهانی كه عافیت طلبانه همراه امام راه افتاده بودند، جمع شوند، سپس كناره گیری مردم از یاری امام و جهت گیری آنان به سوی بنی امیه را با ایشان در میان گذاشت و فرمود:

«اما بعد: شیعیان ما، ما را واگذاشتند، پس هركس از شما دوست دارد، می تواند راه خود را بگیرد و برود كه من بیعتم را برداشتم».

آزمندانی كه برای به دست آوردن غنیمت و دستیابی به مناصب دولتی، گرد حضرت جمع شده بودند، ایشان را واگذاشتند و پراكنده شدند، تنها



[ صفحه 160]



اصحاب بزرگوار كه آگاهانه از حضرت پیروی كرده بودند و كمترین طمعی نداشتند با ایشان ماندند.

در آن مرحله ی تعیین كننده، امام به صراحت، واقعیت را با اصحاب خود در میان گذاشت، به آنان گفت كه به سوی شهادت می رود نه سلطنت و قدرت و هركس با او بماند با كسب رضای خدا رستگار خواهد شد.

اگر امام ازشیفتگان حكومت بود، چنین به صراحت سخن نمی گفت و مسایلی را پنهان می داشت؛ زیرا در آن هنگام بیشترین نیاز را، به یاور و پشتیبان داشت.

امام در هر موقعیتی، از اصحاب و اهل بیت خود می خواست تا از او كناره گیری كنند و حضرت را واگذارند. علت این كار آن بود كه همه آگاهانه پایان حركت خود را بدانند و كسی ادعا نكند از واقعیت بی خبر بوده است.


[1] «زباله» محلي است معروف در مسير مكه از طريق كوفه و مكاني است آباد كه داراي بازارهايي مي باشد اين محل بين «واقصه» و «ثعلبيه» واقع شده است «معجم البلدان 3 / 129).